یه زخم خیس تو تنم بود
یه راهرو جلوم بدون نور
از میون تنگنا گذشتم
از توی مه تن کشوندم
هیچ صدایی نمیومد
تا بوی نشت گاز
در رو هل دادم باز شد
رو تخت یه دست لباس بود
یه فضای غرق گاز
من رو عقب تر برد لحظه ها
دیدم
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
سرگرد جلو آینه صاف شکسته احساس
مقابل نقابش میگفت:
من جنگیدم اونجا که از زمین مرده گرگ گشنه رویید
من جنگیدم مجروح و زخمی پر از سرب و گرده خونی
من زمین روحم رو کشیدم به سیم خاردار
واسه عشق گل
و کشتم برای زندگی و از خاک مرده رز مرده رویید
اولین مرز رو ساخت کاشف تجاوز
برابریتون دروغ بود حاصل تمارض
می دریدید زیر لباس فرهنگ
تازیخ تکرار زور بود جاکش تناسخ
آدما دو دسته ان یا تو سرگذشت مردن
یا دیدن این زور رو توی لحظه دست بردن
شما توی مکر عقل من تو لحظه دست بردم
همه لاشخورا رو کشتم از خودم شکست خوردم
لای توله های خون خوار پیر پر پروار
آقازاده های خوک زیر کت و شلوار
نفس نمی کشیدید اگه بودید جای ما
تو پتوی حریریتون ندیدید سرما
شما نه مال جنگید نه مال دعوا
ما آغوشمون باز بود همیشه رو به فردا
اما مرز واسه زوره چه با تاج چه بی دربار
سگ زرد برادر شغاله سرباز
یه شیر که خودش رو می دره تو تنگنا
یعنی که خسته است از جویدن کفتار
این رو گفت و درجه اش رو آویخت رو تنش
باز کرد گاز رو بعد خوابید رو تخت
تجزیه شد از بدنش پخش شدن رنگ ها
جمع شدن تو اندام لخت صورتک ها
زمان برم گردوند به لحظه
رفتم رو راهرو بس جذام و زخمهام
دیدم
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
یه راهرو جلوم بدون نور
از میون تنگنا گذشتم
از توی مه تن کشوندم
هیچ صدایی نمیومد
تا بوی نشت گاز
در رو هل دادم باز شد
رو تخت یه دست لباس بود
یه فضای غرق گاز
من رو عقب تر برد لحظه ها
دیدم
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
سرگرد جلو آینه صاف شکسته احساس
مقابل نقابش میگفت:
من جنگیدم اونجا که از زمین مرده گرگ گشنه رویید
من جنگیدم مجروح و زخمی پر از سرب و گرده خونی
من زمین روحم رو کشیدم به سیم خاردار
واسه عشق گل
و کشتم برای زندگی و از خاک مرده رز مرده رویید
اولین مرز رو ساخت کاشف تجاوز
برابریتون دروغ بود حاصل تمارض
می دریدید زیر لباس فرهنگ
تازیخ تکرار زور بود جاکش تناسخ
آدما دو دسته ان یا تو سرگذشت مردن
یا دیدن این زور رو توی لحظه دست بردن
شما توی مکر عقل من تو لحظه دست بردم
همه لاشخورا رو کشتم از خودم شکست خوردم
لای توله های خون خوار پیر پر پروار
آقازاده های خوک زیر کت و شلوار
نفس نمی کشیدید اگه بودید جای ما
تو پتوی حریریتون ندیدید سرما
شما نه مال جنگید نه مال دعوا
ما آغوشمون باز بود همیشه رو به فردا
اما مرز واسه زوره چه با تاج چه بی دربار
سگ زرد برادر شغاله سرباز
یه شیر که خودش رو می دره تو تنگنا
یعنی که خسته است از جویدن کفتار
این رو گفت و درجه اش رو آویخت رو تنش
باز کرد گاز رو بعد خوابید رو تخت
تجزیه شد از بدنش پخش شدن رنگ ها
جمع شدن تو اندام لخت صورتک ها
زمان برم گردوند به لحظه
رفتم رو راهرو بس جذام و زخمهام
دیدم
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
با انقلاب رنگ روی صورتک ها
سبز ها سرخ ها زرد ها بنفش ها
دیروز رو انگار شکست داده فردا
تن ها تنهان بی جذام امن ها
لطفا نظر خود را بنویسید