خون میچکید از لب های باباش
که پیش چشماش نیزه ها رفت
بدون حتی یه قطره ی آب
شنیدم ارباب نیزه ها رو
چجوری بعد تو بابا بگو آروم بگیرم
نمیخوام زنده باشم منم با تو بمیرم
چجور طاقت بیارم دیدن نیزه ها رو
نمیتونم چجور پنهون کنم این گریه ها رو
قلب سیاه مو ببخش خودخواهیامو ببخش
درسته بد بودم ولی قبولم کن
من دیگه خسته شدم از بدیای خودم
درسته آلودم ولی قبولم کن
تو جان من هستی جانان من هستی
من بی کس و کارم خودت پناهم باش
تو شاه شاهانی تسکین این جانی
محتاج دستاتم خودت پناهم باش
چجوری بعد تو بابا بگو آروم بگیرم
نمیخوام زنده باشم منم با تو بمیرم
چجور طاقت بیارم دیدن نیزه ها رو
نمیتونم چجور پنهون کنم این گریه ها رو
که پیش چشماش نیزه ها رفت
بدون حتی یه قطره ی آب
شنیدم ارباب نیزه ها رو
چجوری بعد تو بابا بگو آروم بگیرم
نمیخوام زنده باشم منم با تو بمیرم
چجور طاقت بیارم دیدن نیزه ها رو
نمیتونم چجور پنهون کنم این گریه ها رو
قلب سیاه مو ببخش خودخواهیامو ببخش
درسته بد بودم ولی قبولم کن
من دیگه خسته شدم از بدیای خودم
درسته آلودم ولی قبولم کن
تو جان من هستی جانان من هستی
من بی کس و کارم خودت پناهم باش
تو شاه شاهانی تسکین این جانی
محتاج دستاتم خودت پناهم باش
چجوری بعد تو بابا بگو آروم بگیرم
نمیخوام زنده باشم منم با تو بمیرم
چجور طاقت بیارم دیدن نیزه ها رو
نمیتونم چجور پنهون کنم این گریه ها رو
لطفا نظر خود را بنویسید