[ورس یک]
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی با یه کمون سرد
که بعد تصمیم مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
اما زندگیم نه تاس شد نه اتفاق
اما زندگیم نه شانس شد نه امتحان
اما زندگیم نه راز شد نه اعتقاد
نه نالیدم به چرخ زمونه برگرد
از کودکیم سوز تیز میرسید
وقتی قدم هنوز به زیر میز می رسید
من کف کف خط بودم لیست می رسید
از واقعه بعد واقعه پلیس میرسید
طبقه ی من همون خزون زرد بود
که به امیده یه قرونتن غرق
شدم دانش آموز حروم شهر
که ازم شکار شدن تموم دفترا
به نام ترس که حصار رو کشید
و سار حصار که دار رو کشید
من بی ضدگلوله و جبر دبیر
که خشاب صفحه ی چهار رو کشید
یه شونزده ساله که هرلحظه باشه
این فکر که باس دفاع کنه تا حمله باشه
این فکر که باس بیاره بالا تف کنه
ولی نباس از ترس رو زمین سنگ *
این شد از زندگی فقط دادم رفت
و کم کم برگ درختارو یادم رفت
دستا می رفت تو جیب داخل کت
تو سنگر کوچه ها اعتمادم رفت
حق رو زد از پشت قبول حق و تق
واسه صاحاب زبون لق
این واسه تیره مثل منای شرور هر درد
که وزن غبار رو عروض گردن
بلوغ بود و نبود قلبم اون روزا
بلوغ بودو تموم دردم اون روزا
کدوم کوچه رو باس میرفتم
وسط وسط گرد بودم اون روزا
دیدم تب پر وهم
می زنه به پیشونی همه دور هم
می شه زیر هذیون حق کپه کنه شهر
زیر گلوله ی سیاست با خفه کن جهل
دیدم له شده تن توی من
له شدیم زیر هم همه دوره هم
له شدیم زیر سنگر پر سنگ
همه پر جنگ شدیم همه پر جنگ
دیدم هرشاخم محتاج لونه بود
مگه میشد اون زندگی رو تا به خونه برد
تو آغاز جوونی و آسمون و دود
پرسیدم میشه درخت رو از آسمون ربود؟
آزادی فهم بود نه منفعت نه نان
نان قتل فقر بود امان از جهل
امان از این همه جوونه که گل کرد تو خلا
و ما که خوابمون سبک بود
افتادیم از گهواره های تاریخ
اما روی صورت
و صورتک ساختیم از زمین کدورت
با دستهای تاریک
ما تو نشیب عفونتیم
ما روح سرگردون گلوله ی مرده ایم
تو تابوت خشاب حاشیه ی زندان
زوال انسان و لاشه ی طبیعت
لنگ انگشت عقل رو ماشه ی حقیقت
برای شلیک به سمت سایه
ما محکومیم به قتل جهله آیینه
ما محکوم و مجبور آزادی و دردیم
آیینه رو بشکن
[ورس دو]
آزادی فهم بود نه امنیت نه ضامن
که بالش گرم قفس باغ وحش
راز پروای نعره های شیر و
شیب تند دامنه های پرواز
حادثه ساز عقاب رو ساده میکرد
به میله های امنیت
قفسو بشکن با قطعیت صدا
که کل زندگی اتکا به سینه است
انتهای زندگی ابتدای بیمه است
منو تو حجمیم که زمان زاده
اسمو ولش کن اینا قرارداده
از چی میترسی یه زمستون تاریک
بدون نور خورشید؟
باورش کن زندگی بی رحم و سخته و عدالت دروغه
مثل گوزن باش که با شاخ حضورش
تفنگو میکنه شکار غرورش
من و تو گوزنیم
آزادی فهم بود نه جنسیت نه زور
زن صدای بلند خطه ی خراب ماست
امان از این همه زجه ی نهان
امان از تبار سیاه تازیانه های ما
این مادیان چطور چهارنعل رو چارگوش خونه جا گذاشت
منو تو حجمیم که زمان زاده
قالب رو ولش کن اینا قرارداده
تو اوایل جوونی که ساز من طلوع شد
این فکرها تو ذهنم بنای گفت و گو شد
فکر، نگاه ، تغییر ، حرکت، حرکت
اتفاق بعد تو نگاه من فرو شد
چگونه حمل کنه این قاصدک جنون رو
خیلیا تو این قسمت از سفر می مردن اما
تازه واسه من شروع شد
من رپ میکنم مثله بولدوزره صدام
این یعنی آغاز قلدر ابتدا تو انتخاب
من انتخاب میکنم تو صحنه زنده باشم نه مرده به استعفاء
من زندم هنوز همین جرم منه
آزادی تغییر فرم منه بگو
با خشاب پر بزنه که زیر حبس هوای من سرفه زنه صدات
منم طعم تلخ زندگی که لب به لب پرم بچه ی زاغمو کف
که تا ته کف شهر تن زاغمو زد
آزادی شعر و بیت و من یعنی
انتخاب بین هروئین و رپ
اووو بچه ی جنوب شهر رو باش که
ایستاده رو سینه تو غروب هر دوپاش
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق نه ظلم
اگه روزی برسه که کندم بکنه
زندگی میندازم اتفاق رفتنو
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی بایه کمون سرد
که بعد تصمیم سخته مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
شاید شلیک جنون شده باشه
شاید زندگیم حروم شده باشه
شاید تموم خاطره هام توی آینده معدوم شده باشه
اما از یه جایی من بودم و این انتخاب
زنده باد جونی که مصدوم شده باشه
من تموم میشم جایی که بایستم
نه جایی که سفر تموم شده باشه
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی با یه کمون سرد
که بعد تصمیم مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
اما زندگیم نه تاس شد نه اتفاق
اما زندگیم نه شانس شد نه امتحان
اما زندگیم نه راز شد نه اعتقاد
نه نالیدم به چرخ زمونه برگرد
از کودکیم سوز تیز میرسید
وقتی قدم هنوز به زیر میز می رسید
من کف کف خط بودم لیست می رسید
از واقعه بعد واقعه پلیس میرسید
طبقه ی من همون خزون زرد بود
که به امیده یه قرونتن غرق
شدم دانش آموز حروم شهر
که ازم شکار شدن تموم دفترا
به نام ترس که حصار رو کشید
و سار حصار که دار رو کشید
من بی ضدگلوله و جبر دبیر
که خشاب صفحه ی چهار رو کشید
یه شونزده ساله که هرلحظه باشه
این فکر که باس دفاع کنه تا حمله باشه
این فکر که باس بیاره بالا تف کنه
ولی نباس از ترس رو زمین سنگ *
این شد از زندگی فقط دادم رفت
و کم کم برگ درختارو یادم رفت
دستا می رفت تو جیب داخل کت
تو سنگر کوچه ها اعتمادم رفت
حق رو زد از پشت قبول حق و تق
واسه صاحاب زبون لق
این واسه تیره مثل منای شرور هر درد
که وزن غبار رو عروض گردن
بلوغ بود و نبود قلبم اون روزا
بلوغ بودو تموم دردم اون روزا
کدوم کوچه رو باس میرفتم
وسط وسط گرد بودم اون روزا
دیدم تب پر وهم
می زنه به پیشونی همه دور هم
می شه زیر هذیون حق کپه کنه شهر
زیر گلوله ی سیاست با خفه کن جهل
دیدم له شده تن توی من
له شدیم زیر هم همه دوره هم
له شدیم زیر سنگر پر سنگ
همه پر جنگ شدیم همه پر جنگ
دیدم هرشاخم محتاج لونه بود
مگه میشد اون زندگی رو تا به خونه برد
تو آغاز جوونی و آسمون و دود
پرسیدم میشه درخت رو از آسمون ربود؟
آزادی فهم بود نه منفعت نه نان
نان قتل فقر بود امان از جهل
امان از این همه جوونه که گل کرد تو خلا
و ما که خوابمون سبک بود
افتادیم از گهواره های تاریخ
اما روی صورت
و صورتک ساختیم از زمین کدورت
با دستهای تاریک
ما تو نشیب عفونتیم
ما روح سرگردون گلوله ی مرده ایم
تو تابوت خشاب حاشیه ی زندان
زوال انسان و لاشه ی طبیعت
لنگ انگشت عقل رو ماشه ی حقیقت
برای شلیک به سمت سایه
ما محکومیم به قتل جهله آیینه
ما محکوم و مجبور آزادی و دردیم
آیینه رو بشکن
[ورس دو]
آزادی فهم بود نه امنیت نه ضامن
که بالش گرم قفس باغ وحش
راز پروای نعره های شیر و
شیب تند دامنه های پرواز
حادثه ساز عقاب رو ساده میکرد
به میله های امنیت
قفسو بشکن با قطعیت صدا
که کل زندگی اتکا به سینه است
انتهای زندگی ابتدای بیمه است
منو تو حجمیم که زمان زاده
اسمو ولش کن اینا قرارداده
از چی میترسی یه زمستون تاریک
بدون نور خورشید؟
باورش کن زندگی بی رحم و سخته و عدالت دروغه
مثل گوزن باش که با شاخ حضورش
تفنگو میکنه شکار غرورش
من و تو گوزنیم
آزادی فهم بود نه جنسیت نه زور
زن صدای بلند خطه ی خراب ماست
امان از این همه زجه ی نهان
امان از تبار سیاه تازیانه های ما
این مادیان چطور چهارنعل رو چارگوش خونه جا گذاشت
منو تو حجمیم که زمان زاده
قالب رو ولش کن اینا قرارداده
تو اوایل جوونی که ساز من طلوع شد
این فکرها تو ذهنم بنای گفت و گو شد
فکر، نگاه ، تغییر ، حرکت، حرکت
اتفاق بعد تو نگاه من فرو شد
چگونه حمل کنه این قاصدک جنون رو
خیلیا تو این قسمت از سفر می مردن اما
تازه واسه من شروع شد
من رپ میکنم مثله بولدوزره صدام
این یعنی آغاز قلدر ابتدا تو انتخاب
من انتخاب میکنم تو صحنه زنده باشم نه مرده به استعفاء
من زندم هنوز همین جرم منه
آزادی تغییر فرم منه بگو
با خشاب پر بزنه که زیر حبس هوای من سرفه زنه صدات
منم طعم تلخ زندگی که لب به لب پرم بچه ی زاغمو کف
که تا ته کف شهر تن زاغمو زد
آزادی شعر و بیت و من یعنی
انتخاب بین هروئین و رپ
اووو بچه ی جنوب شهر رو باش که
ایستاده رو سینه تو غروب هر دوپاش
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق نه ظلم
اگه روزی برسه که کندم بکنه
زندگی میندازم اتفاق رفتنو
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی بایه کمون سرد
که بعد تصمیم سخته مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
شاید شلیک جنون شده باشه
شاید زندگیم حروم شده باشه
شاید تموم خاطره هام توی آینده معدوم شده باشه
اما از یه جایی من بودم و این انتخاب
زنده باد جونی که مصدوم شده باشه
من تموم میشم جایی که بایستم
نه جایی که سفر تموم شده باشه
لطفا نظر خود را بنویسید
🤍🤍🤍