غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
تا بوفالو ها گذشتن از کنارم این
بی راهه های پُر از سنگ و لاخ
شکستن استخون چرخ ارابه رو
اما ادامه می داد اسب آهنی
لخته لخته جون، هوای کدر
زرد زرد نور، بعد مِه
تنفس جرم، آبشار خون
رو ریه ی ترکیده ی زمین سرنگون
گذشت تا تالار اول
بازار پرچما و کارزار و خطر و تباهی
خوک خوک رو می درید
پوک استخون مرده ها
زیر سم اسبم خورد می شد هر کنار
خوک ها ی سیر دست ها رو جفت چشا
می ریزن اشک سوگ بالا سر کشته ها
افسار کشیدم سرعتم شه کم
شیهه رو شنیدن و زل زدن به من
حمله می کنن بهم، گیر می کنم تو شن
می زنم شلاق و، می کنم هی
ارابه در نمیاد فرو میرم بین شن
نزدیک شد خر و خر
تا در اومد از تو چاله اسب آهنی
به سمت تالار دوم …
گله ی گرازا ی گنگ
همون تالار زندگی که با سایه پر شد
نفس کشیدیم دالان جرم رو
راه رو بسته صخره
گله حاضره به حمله
گرازا دسته دسته
بعد فریاد حرکت
می زنن به گرد راه توو خط صاف
با شعار جنگ تا افتخار ..
جنگ جنگ خون خط صاف
سنگ از تو صخره می شد پرتاب
لنگ لنگ گرازا به پیش
اونا حتی ندیدن اطرافشون رو
گرازا ندیدن کجا میرن اونقدر
غرق بودن که حتی سوالی نموند
دونه دونه می خوردن تو صخره
صخره ها ریختن اما گرازی نموند
رسید به تالار سوم
تالار عشق
بدون چشم
تیکه پاره آش و لاش
آواز سحر می خوندم
فریاد کشیدم به پیش بی نقاب
اسبم پاشو کشید روی خاک
ادامه رو پیاده میرم..
پشتم گلهای مرده، پیش گیر خار..
بعیده این مهیب جا بشه اصلاً
تو و کلمه ها جاکش رنجن
تو و کل این تابشت از دم
وقتی که رسیدن ارضا بشه طنزن
اما با این همه از خودت پر کن
من سوز تو رو خوب می شناسم اوه اوه اوه
بدون تو جسارت می خشکه
منو برم دار تا لباسم بیفته
اِاِاِنگار افتادم از ارتفاع
چشمامو باز کردم معلقم تو هوا
نمی دونم تا کجا
قراره ادامه بدم به این اضطراب
عشق بوسه ی خون بود
این تالار تا ابد لوپ سقوطه
واسه ادامه ی جنگ
رسید اسب آهنی و ارابه ی مرگ
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
تا بوفالو ها گذشتن از کنارم این
بی راهه های پُر از سنگ و لاخ
شکستن استخون چرخ ارابه رو
اما ادامه می داد اسب آهنی
لخته لخته جون، هوای کدر
زرد زرد نور، بعد مِه
تنفس جرم، آبشار خون
رو ریه ی ترکیده ی زمین سرنگون
گذشت تا تالار اول
بازار پرچما و کارزار و خطر و تباهی
خوک خوک رو می درید
پوک استخون مرده ها
زیر سم اسبم خورد می شد هر کنار
خوک ها ی سیر دست ها رو جفت چشا
می ریزن اشک سوگ بالا سر کشته ها
افسار کشیدم سرعتم شه کم
شیهه رو شنیدن و زل زدن به من
حمله می کنن بهم، گیر می کنم تو شن
می زنم شلاق و، می کنم هی
ارابه در نمیاد فرو میرم بین شن
نزدیک شد خر و خر
تا در اومد از تو چاله اسب آهنی
به سمت تالار دوم …
گله ی گرازا ی گنگ
همون تالار زندگی که با سایه پر شد
نفس کشیدیم دالان جرم رو
راه رو بسته صخره
گله حاضره به حمله
گرازا دسته دسته
بعد فریاد حرکت
می زنن به گرد راه توو خط صاف
با شعار جنگ تا افتخار ..
جنگ جنگ خون خط صاف
سنگ از تو صخره می شد پرتاب
لنگ لنگ گرازا به پیش
اونا حتی ندیدن اطرافشون رو
گرازا ندیدن کجا میرن اونقدر
غرق بودن که حتی سوالی نموند
دونه دونه می خوردن تو صخره
صخره ها ریختن اما گرازی نموند
رسید به تالار سوم
تالار عشق
بدون چشم
تیکه پاره آش و لاش
آواز سحر می خوندم
فریاد کشیدم به پیش بی نقاب
اسبم پاشو کشید روی خاک
ادامه رو پیاده میرم..
پشتم گلهای مرده، پیش گیر خار..
بعیده این مهیب جا بشه اصلاً
تو و کلمه ها جاکش رنجن
تو و کل این تابشت از دم
وقتی که رسیدن ارضا بشه طنزن
اما با این همه از خودت پر کن
من سوز تو رو خوب می شناسم اوه اوه اوه
بدون تو جسارت می خشکه
منو برم دار تا لباسم بیفته
اِاِاِنگار افتادم از ارتفاع
چشمامو باز کردم معلقم تو هوا
نمی دونم تا کجا
قراره ادامه بدم به این اضطراب
عشق بوسه ی خون بود
این تالار تا ابد لوپ سقوطه
واسه ادامه ی جنگ
رسید اسب آهنی و ارابه ی مرگ
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
لطفا نظر خود را بنویسید