photo 2017 09 09 00 33 30

چه جوریاست معین معین معین معین قربانت من نوشتم شاید بعد من خوانده شود اشعار من نمیدانم خود که این جوهر پس دادن خودکار از صبح چه به کار اید خوب لنگه کفش است در این لوت کویر در آتی جوهر کفش یه لنگش که درون ما نیست پس چرا میکوشم مغز من از چه چرا می جوشد من فقط میدانم کوشش بی ثمری نیس جهان علف هرز چرا در خاک است او چرا بهر چه چرا در خاک میروید خالق عان که پرسشم را که جواب میگوید من که خود مشتاقم که خودم را به خودم بشناسم چون به غیر از صورت باد زد و گرفتم که کلاهم پس معرکه اس کس به غیر از خود من نشناسد خود من چیست در او خود من چیست در او سایه ی ابر به روی کوه است و علف زاری سبز آن سو تر جاده ای در راه است تیره ابریست عمود و درختانی که شکوفا شده اند به گمانم ک بهار است این جا من خودم در راهم بین هر پیچ دوراه تابلو یست منظره دار من شجاعانه قلم بر دستم اما دست من میلرزد من که خود در راهم سبب لرزش دست من یارست تپه ها زیبا تر نام این تپه چه بود من برای شهرت با روحه خودم در بمبسته ها افکارم را میگذارم و حالا شناسنامه ای او در ورقم ابر های مغرور چه قیافه ای به خود میگیرند و چه در تغییرند تابلو ای در خاکی من به آنسو چقدر نزدیکم و از آنسو چقدر دور شدم و تعادل که میان راهست و خدا هر جا هست خدا هر جا هست تک درختی شده سبز در میان برهوتی پر از سبزه چمن ولی او خوش حال است جاده ای در راهست او به تماشای مسافر و مسافر به تماشای درختست هر چند چند نفر روی تو را می بینند تو که از رو همه را می بینی مشتی از اقوامش خوش و خرم سبزند آن دور تر او به تنهایی یه مشت دور شد از همه ی هم همه ها در نظر اقوامش او چقدر مغرور است و تو چه زیبا در جاده ی تنهایی خود به درخت مینگری

پخش آنلاین همین آهنگ دانلود آهنگ با کیفیت عالی 320 دانلود آهنگ با کیفیت عالی 128 >

لطفا نظر خود را بنویسید

نظر با ارزش شما پس از تایید مدیر نمایش داده می شود.